گفت گو با خیال
کافه تنهایی
گفت گو با خیال

عصری تابستانی و هوايی که کم ديده‌ای
گفتم: اين روزها دل خيلی بهانه تو را می‌گيرد
هوای ديدن تو را دارد.
گفت: می‌دانم همه چيز بهانه‌ای است برای شانه به شانه
در حال و هوای با هم بودن
رفتن، نشستن و گريستن
گفتم: چرا گریه ! رفتن و نشستن درست !
اما گریستن را نمی‌خواهم نه !
گفت:برای حرمت نگاه ناگهان تو
برای یک دل دریا حرف نگفته
گفتم:و برای هر آنچه که گفتم و گفتم و نشنیدی !
گفت:برای آنچه خواستم و نبودی، خواستی و بودم
و برای هرچه که نمی‌دانم.
گفتم:در تمام این همه سال‌ها، که همه از یادم برده بودند
تو تنها کسی هستی که هستی !
گفت: در این دل دل دلواپسی، عزیز دل
وقتی تو هستی انگار همه نیستند.

شب از آن شب‌ها که در عمرت کم دیده‌ای
دریا دریا ستاره

یا رب مددی...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





قهوه چی شاهرخ 10 / 5 / 1389برچسب:, (23:39) |